معنی اسبه غاز - جستجوی لغت در جدول جو

(طِ)

که اسب را دوست دارد. اسب دوست، به زمین شوره رسیدن. (تاج المصادر بیهقی). به زمین شور رسیدن. (زوزنی) (منتهی الارب). به زمین شوره دررفتن

(طَ لَ)

که اسب تازد. اسب تازنده:
پری کی بود رودساز و غزلخوان
کمندافکن و اسب تاز و کمان ور.
فرخی.
، موی ستردن. (منتهی الارب)

اسب تازنده آنکه اسب را به تاخت و امیدارد

نوعی گیاه رونده و هرز که بر درختان جنگلی پیچد، نوعی علف، واش سپید

گوسفند سفید با گوشهای نوک تیز

سپیدار، سفیدار، درختی با نام علمی aba ooooos

چاهی در منطقه ی هزارجریب

چشمه ای معروف در روستای یخکش بهشهر، روستایی در نشتای عباس.، مرتعی جنگلی در کجور

نوعی درخت، ال سفید

نوعی مگس مانوس با حیوانات اهلی

مرتع و چشمه ای در گلندرود نوشهر

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما